سوره :
النساء
آیه شماره :
11
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
24
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
56
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
92
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
104
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
111
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
130
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
158
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
165
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
170
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الاحزاب
آیه شماره :
1
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الفتح
آیه شماره :
4
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الفتح
آیه شماره :
7
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الفتح
آیه شماره :
19
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الانسان
آیه شماره :
30
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.