• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
برای مشاهده معانی و تفاسیر هر آیه بر روی متن آیه کلیک نمایید.
سوره : البقرة  آیه شماره : 137
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ
سوره : البقرة  آیه شماره : 246
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : آل عمران  آیه شماره : 20
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : آل عمران  آیه شماره : 32
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : آل عمران  آیه شماره : 63
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : آل عمران  آیه شماره : 64
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : آل عمران  آیه شماره : 155
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : النساء  آیه شماره : 89
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : المائدة  آیه شماره : 49
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : الانفال  آیه شماره : 40
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : التوبة  آیه شماره : 129
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : هود  آیه شماره : 3
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : هود  آیه شماره : 57
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره : النحل  آیه شماره : 82
ریشه کلمه : ولي
فعل : وَلْى
معنی : «ولي» نزديك، قرب. «تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء «مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است «اولى‏» نزديكتر، سزاوارتر. «ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح : راغب مى‏گويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد. تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد. «ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مى‏كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست. عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]