قرآن مثل باران نازل نشد!
آنچه میآید گزیدهایست از سخنان حکیم متأله و مفسر فرزانهی قرآن، آیت الله جوادی آملی که در جمع طلاب علوم حوزوی پیرامون ماه مبارک قرآن و برکات آن ایراد شده است.
ماه مبارک رمضان ماه ضیافت خداست. انسان در این ماه مهمان الهی است. معلوم میشود گذشته از آن رزق ظاهری که ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین (ذاریات، 58) و گذشته از آن رزق که: ما بکم من نعمه فمن الله (نحل، 53) ، روزیهای دیگری هم هست که در فرصتهای مناسب توزیع میشود. و مهمترین روزیی که در کنار این مائده و مأدبه الهی در ماه مبارک رمضان به بندگان عطا میکنند، همان معارف قرآن کریم است و در کنارش سنت معصومان علیهم السلام است و برکات دیگر؛ این ماه نزول قرآن است. قهراً انسان روزه میگیرد و به شب زنده داری موفق است تا از این ضیافت بهرهای ببرد و میزبانی خدا را ادراک کند.
پس این ماه، ماه ضیافت خداست و غذایی که این ماه به انسان میدهد، معارف قرآن است و چون قرآن از عترت جدا نیست، در حقیقت ثقلین در این ماه روزی مهمانان الهیاند.
آنها که اهل سیر و سلوک اند، آنها نه سالشان نظیر سال کشاورزان اول مهر است، نه نظیر طبیعت دیدگان و طبیعت زدگان سالشان اول فروردین است. نه نظیر گیاهان اند که عیدشان در بهار شروع بشود، نه نظیر کشاورزان و امثال اینها هستند که سالشان از اول مهر شروع بشود. اینها سالشان از ماه مبارک رمضان شروع میشود. آخر سالشان ماه شریف شعبان است. کتابهای مرحوم ابن طاووس را که بررسی میکنیم، میبینیم وقتی اعمال سنه را تنظیم میکند، اول از ماه مبارک رمضان شروع میکند، و آخر این کتاب به شعبان میرسد. یعنی اول سال برای کسی که اهل سیر و سلوک است، ماه مبارک رمضان است؛ آخر سال ماه شعبان! آخر سال انسان سعی و تلاش و کوشش میکند که تمام کمبودها را ترمیم بکند.
فرق انداختن و آویختن این است که باران طوری نیست که اگر کسی به آن تمسک واعتصام بکند، بالا برود. به آهن اعتصام بکند، بالا برود. به انعام اعتصام بکند، بالا برود؛ ولی قرآن را به عنوان حبل آویخت، فرمود: این حبل است، من این را نینداختم، مثل باران نیست
اگر وجود مبارک رسول گرامی علیه و علی آله آلاف التحیه والثنا در تمام این دوازده ماه اهل شب زنده داری و مانند آن بود؛ ولی وقتی ماه شعبان رسید، یداإب فی صیامه و قیامه، فی لیالیه و ایامه، بخوعاً لک فی اکرامه و اعزامه الی محل حمامه. تا زنده بود خصوصیتی برای ماه شعبان قائل بود که برای ماههای دیگر نبود، برای اینکه پایان سال اعتقادی، اخلاقی و عملی است. هر کاسبی بالاخره در پایان سال تلاش و کوشش میکند که جمع بندی کند و کم نیاورد! و اگر بزرگواری گفت:
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
ماه شعبان برای اینکه چون پایان سال اعتقادی است، تلاش بیشتری را میطلبد. البته آن اعیاد شعبانیه هم کمک میکند، میلاد پربرکت ذخیره عالم ارواحنا فداه تأیید میکند؛ ولی ماه شعبان آخرین ماه سال است؛ آن طوری که در کتابهای مرحوم ابن طاووس و امثال ابن طاووس اعمال سنه تدوین شده است.
مطلب بعدی آن است که: جانی خدا به ما داد و کتابی هم به ما داد. این کتاب کلمه اوست و این جان هم کلمه اوست. نه روح ما حرف مهمل است، و نه حرف مهمل در کتاب الهی راه دارد. همان طوری که قرآن را آویخت و نه انداخت، روح ما را هم آویخت و نه انداخت! گرچه همه نعمتها از خداست: ما بکم من نعمه فمن الله؛ گرچه همه این نعمتها مخزنی دارند: ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا به قدر معلوم (حجر، 21) گرچه همه نعمتها از خدا نازل شده است، حتی انزلنا الحدید فیه بأس شدید (حدید، 25) ، حتی انزل لکم من الانعام ثمانیه ازواج (زمر، 6). این انزل به معنی خلق نیست. این انزال به معنای خود انزال است؛ منتها انزال کل شی ء بحسبه. همان طوری که باران فرستاد، گاو و گوسفند هم نازل کرد، آهن هم نازل کرد؛ منتها نزولش به نحو تجلی است، نه به نحو تجافی. همه اینها از آنجا نازل شدهاند. طبق آیه سوره حجر،آنجا ریشه و مخزن همه این نعم است ؛ لکن اینها را از آنجا انداخت و نه آویخت! باران را انداخت، نازل کرد؛ آهن را انداخت، انعام را انداخت، ولی قرآن را نینداخت، قرآن را آویخت.
فرق انداختن و آویختن این است که باران طوری نیست که اگر کسی به آن تمسک واعتصام بکند، بالا برود. به آهن اعتصام بکند، بالا برود. به انعام اعتصام بکند، بالا برود؛ ولی قرآن را به عنوان حبل آویخت، فرمود: این حبل است، من این را نینداختم، مثل باران نیست. گرچه انا انزلناه فی لیله القدر، گرچه انزلناهُ فی لیله مبارکه (دخان، 3) ، اما انزال حبل گونه است، نه انزال باران گونه. این آویختن است و نه انداختن؛ لذا فرمود: واعتصموا به حبل الله. این حبل (طناب) اگر انداخته باشد، خود طناب انداخته مشکل خودش را حل نمیکند، چه رسد به اینکه مشکل اعتصام کننده را حل کند! مثل باران؛ اگر کسی به باران بچسبد، نجات پیدا نمیکند. به آهن بچسبد، نجات پیدا نمیکند؛ چون انزال اینها به نحو انداختن است، نه به نحو آویختن؛ ولی قرآن کریم را که انزال کرد، به نحو آویختن بود.
در همان نصوص ثقلین آمده است که فرمود: این ثقل اکبر (قرآن کریم) که به طرف شما نازل شده و آویخته شده است، احد طرفیه بیدالله سبحانه و تعالی و الطرف الاخر بایدیکم: یک طرف قرآن به دست خداست، طرف دیگر به دست شماست. این را بگیرید و بالا بیایید. در چنین فضایی اعتصام معنا دارد: واعتصموا به حبل الله جمیعا (آل عمران، 103) ، باهم بگیریم. این توان آن را دارد که نیاز همه شما را برطرف کند. طنابی نیست که اگر شش یا هفت میلیارد بشر، همه محکم آن را بگیرند، پاره بشود، مشکل آن را حل نکند! بعضی طنابها هستند که آن ظرفیت و تار و پود مستحکم را ندارند که اگر عده زیادی به طرفش آمدند، نیاز همه را برطرف کند؛ اما قرآن آن حبل مستحکمی است که اگر میلیاردها بشر این طناب را بگیرند، هرگز باز نمیماند، مشکل همه را حل میکند. هر که سوٌالی داد، جواب میدهد. هرکه درخواستی دارد، پاسخ میدهد. هرکه توسل و استشفایی دارد، این حل میکند. هرکس از هر راهی بخواهد برود، این میبرد. چرا؟ چون احد طرفیه بیدالله سبحانه و تعالی. اگر یک طناب مستحکم ناگسستنی یک طرفش به دست خدای سبحان باشد که علی کل شی ء قدیر است، طرف دیگرش به دست مردم باشد، یقیناً این مردم، هم میتوانند به پناهگاه خودشان بار یابند و هم همگان میتوانند از کنار این حبل الهی بهره ببرند و استفاده کنند. این طور نیست که اگر عده زیادی به قرآن پناهنده شدند، مشکلی برای قرآن پیش بیاید!
آن جان ملکوتی هم که ذات اقدس اله به ما داد، به عنوان نفخت فیه من روحی، این را هم در بدن ما نینداخت، بلکه به بدن ما آویزان کرد، متعلق کرد. یک طرف این جان ما همیشه به دست اوست، طرف دیگرش در بدن! اینکه ما اعمال و عبادات را قربه الی الله انجام میدهیم، اینکه به ما فرمودند: اینما تولوا فثم وجه الله (بقره، 115) به هر سمت رو بکنید، در هر زمان و زمین با خدا مناجات و گفتگو بکنید، راه باز است، برای اینکه روح ما را ذات اقدس اله در بدن حلول نداد، به نحو انداختن به بدن نداد، بلکه به نحو آویختن داد: احد طرفیه بیدالله سبحانه و تعالی.
هر شب در هر لحظه که انسان میخوابد، هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار (انعام، 60) هر شب این را قبض میکند و هر روز برمی گرداند. پس روحی به ما داد که نظیر قرآن احد طرفیه بیدالله سبحانه و تعالی است! قلب موٌمن که میگویند بین اسمعین من اصاب الرحمان است، همین است. دخل و تصرفی که در دل موٌمن میکند، از این قبیل است. نشان آن است که ما را به حال خود ما وانگذاشت و رها نکرد و دائماً در دلهای ما تصرف میکند. روح ما کلمهای از کلمات الهی است. قرآن هم کلامی از کلامهای الهی است. به ما گفتند: اقرء وارق. هر اندازه که توانستید مهمان این کتاب باشید؛ از این کتاب بهره ببرید، بخوانید و بالا بروید؛ و خودتان را ارزان مفروشید. اگر خود را به تمام دنیا فروختید، ارزان است و مغبون میشوید! امام سجاد سلام الله علیه فرمودند: غیرقلیل ما عاقبته البقاء: چیزی که پایانش زوال است، کثیر نیست! آن که پایانش بقا و دوام است، او قلیل نیست! بنابراین روحی به ما داد که یک طرفش به دست ذات اقدس اله است و هر شب ما مهمان اوییم؛ منتها اگر مواظب روزمان باشیم، شب میفهمیم که مهمان کی هستیم! کی ما را قبض کرد، کجا رفتیم و چه دیدیم و برگشتیم. چون روز خوابیم، شب میخوابیم! و اگر روز بیدار باشیم، شب میفهمیم کی ما را قبض کرد، کجا برد، چه نشانمان دادند و از کدام راه داریم برمی گردیم. چون هوالذی یتوفیکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار.
آنها که اهل سیر و سلوک اند، آنها نه سالشان نظیر سال کشاورزان اول مهر است، نه نظیر طبیعت دیدگان و طبیعت زدگان سالشان اول فروردین است.
ماه مبارک رمضان، انسان باید مهمان چنین کتابی باشد! رسول گرامی علیه و علی آله آلاف التحیه والثناء فرمود: این ماه شما با استغفار خودتان را آزاد کنید! آزادی از بهترین نعمتهاست؛ آزادی از هوا و هوس، از عفریت درون و بیرون بهترین فضیلت است. فرمود: این ماه که مهمان خدا هستید، ان انفسکم مرهونه بذنوبکم ففکوها بالاستغفار. آن را با استغفار آزاد کنید. وقتی جانتان آزاد بود، مثل مرغ باغ ملکوت است که قدرت پرواز دارد و میتواند در کنار این آیات الهی ترقی کند. کسی که آزاد نباشد، کسی که مهمان خدا نباشد، کسی که از آن طعام نچشیده باشد، نه برای خودش سودمند است، نه برای جامعه نفع آور!
منبع: روزنامه اطلاعات
شبکه تخصصی قرآن تبیان